loading...
سوباساعشقم
سانایی بازدید : 34 نظرات (0)

یک روز سوبارفت بیرون سوسکه رفت تمرین من وماسارو  خونه موندیم .ماسارومثل تنبلا خوابیده بود ومن داشتم شام میپختم .بعد چند ساعت همه اومدن  خونه ومن اعلام شام حاضر است کردم .بعد شام هیچ کس در جمع کردن میز شام به من کمک نکردجز دیزی (وای هیکارو چه دختر خوبی داری ) بعد من رفتم خوبیدم .صبح بیدار شدم دیدم هیچ کس نیست وهمه بدون من رفتن بیرون .منم خیلی عصبانی بودم که یه نفر از توکوچه داد زد  سانایی .من ترسیدم وسریع رفتم توکوچه دیدم سوبا خونی افتاده روزمین سریع رفتم زنگ بزنم به امبولانس که یه مشت کاغذرنگی ریخت روسرم وهمه اومدن بیرون وگفتن تولدت مبارک .منم ازترس بیهوش شدم (ازیه طرف به خاطر سوبا وازطرفی به خاطره یه همچین ترسی که الان خوردم)وقتی بیدار شدم توبغل سوبا بودم منم اول زدم تو گوشش بعد بخاطره این که تولدم یادش بود بوسش کردم.ماچ

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
من یک دختر یازده ساله ام وبخاطر این که درکارتون فوتبالیست ها ازشخسیت سوباساخوشم امد تصمیم به ساخت این سایت شدم تاعکس هاوداستان های کارتون فوتبالیست هابه خصوص مربوط به سوباسا رو
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    قالب چطوره
    آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 210
  • بازدید کلی : 4,280